سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به پسر خود محمد بن حنفیه فرمود : ] پسرکم از درویشى بر تو ترسانم . پس ، از آن به خدا پناه بر که درویشى دین را زیان دارد و خرد را سرگردان کند و دشمنى پدید آرد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :14
کل بازدید :136924
تعداد کل یاداشته ها : 134
103/2/9
4:53 ص
موسیقی

بهتر دیدم در ادامه یادداشت قبل و به احترام یکی از دوستان که خواسته بود در مورد چگونگی ازدواجم مطلب بنویسم، این یادداشت رو هم به همین موضوع اختصاص بدم .

شاید اولین سوالی که هر کسی تو این جور مواقع به ذهنش می رسه اینه که چه جوری با هم آشنا شدین ؟ خوب من در جواب این سوال باید بگم که آشنایی ما به کمک یه واسطه انجام شد . واسطه آشنایی ما هم خواهر ایشون بودن که همسایه ی ما هستن . اولین باری هم که ما همدیگر رو دیدیم اردیبهشت ماه بود . هیچ وقت یادم نمی ره . اون روز رو با تمام جزئیاتش خوب به خاطر دارم . نمی خوام وارد جزئیات بشم . ولی خواستگاری من هم در نوع خودش تک بود . البته به خاطر شرایط خاصی که وجود داشت این موضوع طبیعی بود . خانواده ایشون تو شهر دیگه ای زندگی می کردن و باید اون ها هم میومدن و نظر خودشون رو اعلام می کردن . به خاطر همین موضوع هم خواستگاری نه در یک جلسه بلکه در 6 جلسه انجام شد ! و بالاخره بعد از 6 جلسه هر دو طرف جواب قطعیشون رو اعلام کردن . این میون صحبت های خصوصی من و ایشون هم در نوع خودش جالب توجه بود . یکی از این جلسات گفتگو بعد از اولین دیدار ما انجام شد که خیلی هم طولانی بود و صدای همه رو درآورد !!! ...



87/10/29::: 8:1 ع
نظر()
قبولی من       ...